بار الها ابر شد در آسمان کربلا
دود آه و نالهء لب تشنگان کربلا
ای نسیم ای باد غم بر زینب کبری بگو
آب دیده دارد این دیوانگان کربلا
دیدهء دل وا نمودم دیدم اندر روزگار
عاشقان سرگشته گشتند وخمار ومحو یار
گرچه من دیوانه ام در کوی مولایم حسین
لیک این دیوانگی بخشید برمن اعتبار
یا حسین افسانه ام در محفل جانانه ات
چون گدا افتاده ام برآستان خانه ات
باده ای نوشیدم از پیمانهء پرشور تو
عاقل و فرزانه گشتم تا شدم دیوانه ات
در جهان بازار پرکالا از این بازار نیست
مفلسان را بر چنین بازار رفتن عار نیست
هرکسی را سهم از این سودای تجّاری جداست
از کسی بر هیچ تجّار غنی آزار نیست
ای صبا وی قاصد غم برنگار از من بگو
عاشق بی چاره ات عمریست دارد جستجو
نوحه خواند و قصه گفت از کربلایت یا حسین
آرزومند است""امین""ایستد دمی در روبرو
- جمعه
- 22
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 13:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه