بیبی من آن یتیم بی پناهم
نمیدانم چه می باشد گناهم
مرا کشتند در زیر شکنجه
توخودباش ای عزیز جان گواهم
همی دانند عزیز عالمینم
گل گلزار شاه مشقرینم
شماتت مکنند خنده برمن
مگر جرم است من دخت حسینم
به من گویند مرغ پر شکسته
گل پژمرده واز هم گسسته
چگونه می پرم من در چنین حال
قفس در بسته ومن دسته بسته
من آن مظلومه دورانم عمه
رسیده بر لب خود جانم عمه
دم از آزادی و آزادگی بس
چرا در گوشه زندانم عمه
عطش در کربلا کردش کبابم
سه روز شب نیامد لحظه خوابم
بگفتم بر علی اصغر دهندآب
که تیر حرمله دادش جوابم
هزاران دشمن دین بادل سنگ
مجهز بر سلاح آماده بر جنگ
ولیکن باب من تنها وعطشان
بکشتند اهل کین با دشنه وسنگ
زمین کربلا دریای خون شد
در آن کشتی قرآن واژگون شد
همه رفتند زیر آب وصلت
به غیرازآنکه زان صحرا برون شد
معطر غنچه زهرای اطهر
فتاد گر چه در باغ پیمبر
یزیدیها ولیکن کوربودند
ازآنکه من زدم در شام سنگر
- جمعه
- 22
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 18:31
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه