سرباز شش ماهه
نشسته مادری در خیمه و گهواره جنبان است
در آن گهواره طفل شیرخواری سخت گریان است
ندارد فایده هر قدر او لالایی اش گوید
بمیرم، تشنگی از صورت کودک نمایان است
تلظی می کند مانند ماهیِ برون از آب
چو طفلش بنگرد مادر به زاری وبه افغان است
خبر آمد عمویش رفته تا آبی حرم آرد
درون خیمه ها آرامشی ماقبل طوفان است
ندارد مادرش شیری که اصغر را بنوشاند
ز درگاه خداوندی دعایش نزل باران است
پدر قنداقه اش را برد سوی لشگر دشمن
و اصغر آخرین سرباز بابایش به میدان است
گلوی ناز او آماج تیر حرمله گردید
بود خندان علی اصغر، ولی بابا پریشان است
حسین گوید خدایا من چسان او را برم خبمه
بمانده بر دوراهی زین جهت سر در گریبان است
به پشت خیمه ها رفت وقبر کوچکی را کند
پریشان زین مصیبت ساکنان عرش یزدان است
شعر:اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 24
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 2:52
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه