من خواب دیدم خواب زهرا را دوباره
بوییدم از نو یاس بابا را دوباره
بغضم چو نیلوفر به پای او گره خورد
گفتم نرو، بنشین، ببین ما را دوباره
سهم من از ارث پدر دریای درد است
دریاب این مظلومِ تنها را دوباره
چاهی برایم نیست تا در آن بگریم
ماننده بابا کل شب ها را دوباره
مادر چو می خوابم همه امیدم این است
باشد نبینم صبح فردا را دوباره
با یاد سیلی خوردنت با گریه گویم
شرمنده کن ای اشک دریا را دوباره
حرفی بزن، چیزی بگو، ای دختر وحی
حل کن برایم این معما را دوباره
مثل علی بهر سلامم پاسخی نیست
بشکن سکوت شام یلدا را دوباره
می گفتم و می گفت تا (نیسی) بخواند
بهر حسن این شعر زیبا را دوباره
- دوشنبه
- 11
- دی
- 1391
- ساعت
- 22:2
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه