دیری ست زمین به سوی دیگر رفته ست
از دایره ی مدار خود در رفته ست
با دیدن قبر خاکی اش فهمیدم
مظلومیت حسن به مادر رفته ست
×××
همسایه صبرِ خواهرش بود حسن
دنباله ی زخمِ مادرش بود حسن
یک کوزه پر از سم... دم افطار... خدا
لب تشنه تر از برادرش بود حسن
****
محدوده ی غم های تو نامعلوم است
ما هر چه سروده ایم نامفهوم است
یک قافیه تنها به دلم می چسبد
آن قافیه هم مثل خودت مظلوم است
- دوشنبه
- 11
- دی
- 1391
- ساعت
- 23:2
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه