#گودال
تکیه به نیزه ای زده ای تا بأیستی
دارند می رسند به تو فکر چیستی !؟
"هَل مِن مُعین" گُفتَن تو بی جواب ماند
ای شاه کم سِپاه به دنبال کیستی !؟
ای کاش شِمر رویِ تَن تو نمی نِشست
ای کاش می گُذاشت دوباره بأیستی
آنقدر اَسب بَر بَدَنَت تاختند که
در قتلگاه هستی و اِنگار نیستی
زُلف تو رویِ نیزه چِرا نامرتَب است
ای سَروِ سَر بُریده پَریشان کیستی!؟
دیدی اَسیر سِلسِله دستان زینب است
با چشم باز از روی نِی خون گریستی ...
علی اصغر یزدی
- دوشنبه
- 1
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 6:16
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
علی اصغر یزدی
ارسال دیدگاه