قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
بـا اميـدت ديـده بـر هـم مي گذارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
يا حسين زهر جفا بر پيكرم كاري شده
وقت هجران من و هنگام غم خواري شده
بعـد من نو باوه ام بنما نـوازش يا أخا
قاسم نو رسته ام محتاج دلـداري شده
چشـم اميـدي بـه احسـان تـو دارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
همسر زرخواه گُسسته رشته ي عمر مرا
خصم بد كاره نهاده آتش كين در سـرا
اين زمان واپسين بنشين برادر در برم
آرزو دارم ببـينـم ايـن دم آخـر تـو را
دسـت پر مهـرت به گرمي مي فشارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
آخر عمرم رسيد و لحظه ي جان دادنم
موسم ديـدار يار و سر به كف بنهادنم
لاله ي خوشبوي بستانم برادر دور ساز
تا نبيند صحنه ي از شاخه سار افتادنم
از شـرار زهـر كيـن خـونـآبـه بـارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
مي روم امّا گلـم را مي گـذارم يادگـار
مهـربانا شو براي بوستانم سايه سـار
خواهشي دارم گل باغم نگهداري كني
قوّتـي باشي براي آن يتيـم بـي قـرار
سـايـه ي مهــري بــراي گلعـذارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
نوجوان است و ندارد طاقت تنها شدن
در جواني با سرود غصّـه هم آوا شدن
درد جـانكـاه يتيمـي زود باشـد بهر او
مي گدازد سينه اش راغرق درغم ها شدن
مـرهـمـي شـو بـر يتـيـم داغـدارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
فتنه ي آل اميّـه عاقبت جانـم گرفـت
آتش مكـر ريـاكـارانه دامـانم گرفـت
سرخوشم چون مي روم ديدار باب و مادرم
در دلم شوقي نشاند و نور چشمانم گرفت
خـاطـر آسـوده بـه جنّـت ره سپــارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
دست ياري بر عمو در وادي طف مي دهد
گوش جان بر نغمه هاي بانگ هاتف مي دهد
سروري بنگر كه اين دلداده ي بي صبر و تاب
بهر ديدار پدر پيمانـه از كـف مي دهد
بـا نـثـار جـان ، خــط عشـق مي نگـارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
شاعر:محمد رضا سروری
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 12:50
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه