گردید فلك و اله و حیران رقیه
گشته خجل او از رخ تابان رقیه
آن زهره جیینى كه شد از مصدر عزت
جبریل امین خادم و دربان رقیه
هم وحش و طیور و ملك و عالم و آدم
هستند همه ریزه خور خوان رقیه
خواهى كه شود مشكلت اندر دو جهان حل
دست طلب انداز به دامان رقیه
جن و ملك و عالم و آدم همه یكسر
هستند سر سفره احسان رقیه
كو ملك یزید و چه شد آن حشمت و جاهش
اما بنگر مرتبت و شان رقیه
یك شب ز فراق پدرش گشت پریشان
عالم شده امروز پریشان رقیه
دیدى كه چسان كند ز بن كاخ ستم را
در نیمه شب آن دل سوزان رقیه
- دوشنبه
- ۱
- آذر
- ۱۳۸۹
- ساعت
- ۱۷:۱
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
shaker
برای تبرک این شعر رو توی وبم میزارم البته با اجازه یکشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۹ساعت : ۱۴:۲۱