کاروانی از بیابان حجاز آید همی
کز جرس صوت غم او جانگداز آید همی
پادشاهی از حجاز آید به سمت نینوا
با نوای سوز اما سرفراز آید همی
جز حسین بن علی شاهی نباشد در حجاز
گوئیا در کربلا آن دلنواز آید همی
این مسافر هست فرزند علی و فاطمه
از چه سویِ کوفیانِ حیله باز آید همی؟
کربلا را سر بسر عطر و گلاب افشان کنید
چون ز باغ عشق و ایمان سرو ناز آید همی
با خبر باش ای زمین کربلا زین میهمان
در دل ایوان تو اسرار راز آید همی
میرسد از هاتف غیبی ندای طَرِّقوا
زینب آن ناموس سلطان حجاز آید همی
چشم نامحرم اگر بر محمل زینب فتد
خشمگین شیر خدا آن یکه تاز آید همی
(شرمیا) گر چاره دردت نشد رو صبر کن
روز آخر از برایت چاره ساز آید همی
- یکشنبه
- 7
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 22:52
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرحوم شرمی کاشانی
ارسال دیدگاه