عروسِ خانه ی حیدر شد دوباره فاطمه ای دیگر
بزرگوار و مؤدّب بود شجاع زاده زنِ حیدر
به خانه آمد و آهسته نشست بینِ در و دیوار
ز چشم، خونِ روان می ریخت به یادِ زخمِ دلِ مادر
اگر چه فاطمه ام؛ امّا کنیزِ مادرتان هستم
زهی مقام! که خواهم شد کنیزِ دخترِ پیغمبر
حسین جان! به فدایت باد یکی یکیِّ پسرهایم
اگر چه جانِ کمی دارند، ببخش! -این سر و این خنجر!-
تمامِ شهر، به قربانت! دو دست و چشم که چیزی نیست!
خدا کند که اباالفضلم، فدائیِ تو شود آخر
بسوزم از غمِ تو ای کاش بقیع، پخش شود خاکم
ببویم آن گلِ مخفی را منم صدا بزنم: "مادر
شاعر:عارفه دهقانی
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 16:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه