• دوشنبه 5 آذر 03


زبانحال حضرت رباب(س) -(ّبنالم ز داغ علی اصغرم)

887

ّبنالم ز داغ علی اصغرم  
ز هجران آن غنچهء پرپرم 
ره چاره بستند 
دلم را شکستند 
"علی اصغرم    غنچهء پرپرم"


من و خاطرات به جا مانده اش 
شنیدم به تیر جفا خنده اش 
حدیث نهانی 
بُوَد جاودانی


سپردم علی را به عشق اِله 
خدا عالمی شد در آن خیمه گاه 
حرم ناله ها زد
شرر بر سما زد


بیادیکه روزی چو گل وا شدی 
چو گل وا شدی وه چه زیبا شدی 
رباب و جوانی 
بهار و خزانی


بدنبال راهت فتاده دلم 
تو رفتی فزون شد همی مشگلم 
به قربان راهت 
به نیمه نگاهت


چو اهل حرم دید به تاب و تبم 
به دادم رسید آن زمان زینبم 
مرا شد همآغوش 
بگفتا: سیه پوش


گهی با خودم گفتگو میکنم 
بجانم ترا جستجو میکنم 
نه آن صبر و تابم 
اگرچه ربابم


دلم خود گواهی چه ها دیده است 
ز نامردم کوفه رنجیده است 
از آن تیر دلدوز 
شدم من سیه روز


گلوی تو مثل دلم پاره شد 
از آن دم رباب تو آواره شد 
منم خسته زائر 
غریبه مسافر


چو بلبل نواها ز سر کرده ام 
به یادت چه شبها سحر کرده ام 
گلم در برم نیست 
خدا اصغرم نیست


تو و دلربایی رقم گشته است 
حدیث من و تو الم گشته است 
ترا  سوز پیکان 
مرا داغ هجران


ز بعد تو هیهات گلی بو کنم 
نه یک دم به سیر چمن رو کنم 
تویی سوز و سازم 
جمالت بنازم


جهان از قیام دیار بلا 
ندیده چنین عاشقی مبتلا 
رباب اهل دل بود 
عروسی خجل بود


مرا شرح هجران بسی مشگل است 
نه انشاء شعر است که حرف دل است 
ره چاره بستند 
دلم را شکستند

  • پنج شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 18:4
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران