کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سر و سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو ز همه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش برای هر دو ز غم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین ز طرح مسائل پریده است
این جا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
شاعر : کمال مومنی
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:53
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه