گردون اِشاره ای به جلالِ محمّد است
خورشید لَمعه ای زِ جمالِ محمّد است
مجموعهء مدارجِ دیوانِ کاینات
در مدحتِ صفات و خصالِ محمّد است
روحُ الاَمین که فوجِ مَلک در پناهِ اوست
خود در پناهِ چترِ ظلالِ محمّد است
نیلی سپهر با همه سرفرازی اش
آئینه دارِ صَفّ نعالِ محمّد است
از رحمت و عطاش همین بس که در کَرم
حاتم، گدای کوی بلالِ محمّد است
هر چند خضر آبِ بَقا در کشید، باز
لب تشنهء صبوحِ زُلالِ محمّد است
سلطانِ اوُلیا که خَلایق گدای اوست
خود ریزه خارِ خوانِ نَوالِ محمّد است
از کَعبه و کِنشت و خرابات و سومنات
منظورم آرزوی وِصالِ محمّد است
نظمِ جهان و خلقتِ اَفلاک و ما خلَق
از دولتِ محمّد و آلِ محمّد است
از من نه مدحِ او سزد آنجا که اَهلِ فضل
درمانده از مدیحِ کمالِ محمّد است
(شبخیز) را چه غم زِ غمِ هولِ رَستخیز
چون سینه اش به مُهر مدالِ محمّد است
- دوشنبه
- 29
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 15:57
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه