يتيم لشكر من، چه آمد بر سر تو
نمانده غيـر بويت، نشان از پيكر تو
چه شد اي يوسف من با تن و پيراهن تو
شبـــاهت هم ندارد آنچه بينم با تن تو
عزيزم قاسمم(2)
*****
زره پوشيدههــا را، هزاران پاره شد تن
تو كه جوشن نبودت، واويـــلا بر تو و من
اگر چه نيش هر زخمي تو را نوشين عسل شد
برايت نيزهها آماده از جنگ جمل شد
عزيزم قاسمم(2)
*****
ز بس گلچين زده داس، به جسمت اي گل ياس
كه جســم كوچك تو، شده هم قد عباس
سُم هر مركبـــي ديدم حنا بسته ز خونت
به گريه ميكشم از موج خــاك و خون برونت
عزيزم قاسمم(2)
- چهارشنبه
- 13
- دی
- 1391
- ساعت
- 5:35
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه