اُفتاد دست راست خدایا زِ پیکرم
بر دامنِ حسین برسان دستِ دیگرم
چون دستِ من لیاقت دامانِ او نداشت
انداختم به راه که بر دارد از کرم
بی دست من زِ دستِ حسینم گسسته دست
اِی دست حقّ بگیر تو دستِ برادرم
اِی دست راست رُو به سلامت که تا اَبد
این خاطره ودیعه سپارم بخاطرم
آنجا که دستِ فاطمه در حشر جای توست
بر خاک و خون فتاده تویی نیست باورم
اِی دست چپ زِ یاری من دست برمدار
من در هوای آب به شوق تو می پرم
آبی که آبروی من و اعتبارِ توست
بر تشنگان اگر نرسد خاک بر سرم
آبِ فرات نیست به مشگ آبروی اوست
بر پیشگاهِ آبروی خلق می برم
نی نی نه آبروی فرات و نه آبِ اوست
خود آبروی اُمّ بنین اَست مادرم
مردم به حفظِ دیده زِ هر چیز بگذرند
من بهر آب حاضرم از دیده بگذرم
اِی دست دامن تو و دستِ نیاز من
تا همّتت به عرصهء پیکار بنگرم
من که به عمر منّتی از کس نبرده ام
اینک به ناز منّتت اِی دست حاضرم
منّت به بهر خود پیّ این مشک می کشم
نا مردم از هوای سرم برده بر سرم
ترسم تو هم زِ دست روی بی تو مشک را
آخر به دستِ ناوکِ دلدوز بسپُرَم
- سه شنبه
- 30
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 19:38
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه