• چهارشنبه 7 آذر 03


میلاد امام سجاد(ع) -(دل بود بیمار آن بیمار عشق مه جبین)

1161

دل بُوَد بیمارِ آن بیمارِ عشقِ مَه جَبین
تَن بوَد رَنجورِ آن رَنجور یارِ نازنین

آهوی طَبعم به نَخجیرِ غمش تا شد اَسیر
چون به زَنجیرِ ستم سر رشتهء دنیا و دین

شد به بندِ بندگان، سر حلقهء آزادگان
یا سلیمان حلقهء اَهری مَنان را شد نِگین

نقطهء اِسلام را پرگارِ کُفر آمد مُحیط
مرکزِ عدلِ حقیقی، شد مدارِ ظلم و کین

طائرِ قُدس از فضای اُنس رفت اَندر قفس
شاهبازِ اوجِ وَحدت شد به دامِ مُشرکین

هم نشینِ زاغ شد طاووسِ باغِ کِبریا
یا که عُنقا و هُما با کَرکَس و شاهین قَرین

چون اسیرِ رُوم رفت از کربلا تا شامِ شُوم
پادشاهِ یَثرب و شَهزادهء ایران زَمین

زیب و زینِ عالمِ اِمکان علیّ ِاِبن الحُسین
نورِ یَزدان، سیّدِ سجّاد، زین العابدین

مشرقِ صبحِ ازَل، مَفتونِ حُسنِ َلم یَزَل
دردمندِ شامِ مُحنت، مبتلای شامِتین

سروِ باغِ اِستقامَت، نخلهء پُر نورِ طُور
گر چه شد بی شاخ و بر، آن دوحهء علم و یَقین

شد زِ سوزِ تب زِ تاب، آمد زِ داغِ دل به تاب
گر چه آهش بود گاهی سرد و گاهی آتشین

کنزِ مَخفی بود لیکن شهرهء هر شهر شد
تا شود سرَّ مُحبّت آشکارا و مُبین

نالهء یا لَیتَ اُمّی لَم تَلِدنی برکشید
بهرِ هَتکِ حُرمتِ ناموسِ رَبّ العالَمین

آنکه هم چون نقطهء مرکز بُوَد ثابت قَدم
کِی نَهد پا از مُحیطِ خویش بیرون این چنین

اِنّهُ شئ عُجاب صبرُهُ عِندالمُصاب
زشت باشد، آفرین بر صبرِ آن صَبر آفرین

آنکه از وی شد نظامِ هستی به پای
سر برهنه شد به پا در مَحفلِ پَستی لَعین

شاهدِ گیتی سرا پا سوخت در بزمِ شَراب
همچو شَمع از سوزِ دل، با شُعلهء آه و اَنین
 
یافت در ویرانهء شامِ خراب از کین مکان
آن که بود اندر مقامِ لا مَعَ اللّهی مَکین

گنج را ویرانه باید، خاصّه گنجِ مَعرفت
زین سبب ویرانه آمد مَخزنِ دُرَّ ثَمین

بس که تلخیها کشید آن خسروِ شیرین لَبان
زَهر را نوشید در آخر نفس، چون انگَبین

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران