روح قدس باز توام یار باش
مادح شه را تو مددکار باش
تا که کند وصف رخ ماه خویش
وصف مه بی بدل و شاه خویش
روح قُدُس، نفخه رسان، بر قلم
تا که کنم مدح شهم را رقم
روح قدس خواهد و فیض عظیم
تا که کند مدحت شاه کریم
بی نفس پاک تو ای پاکْ جان
کی شود این ناطقه رطبّ اللسان
از نفست مریم نطقم گشا
تا شود این نطق، مسیحا صفا
وصف بهین ماه و کجا نطق من؟
مدح چُنان شاه و کجا نطق من؟
مدح چُنان مهرِ ولایت مدار
نیست یقین، کارِ منِ ذرّه وار
شاه من آن شاه ولایت سریر
صدرنشین و همگان را امیر
والی والای امیران دهر
شاهِ کرم گسترِ دیوان دهر
شاه ولایت گهرِ کن فکان
گنجهء اسرار حق لامکان
میرِ رضا داده به امر قضا
جلوه گر از طلعت او مرتضا
گوهر بحرین وفا و ولا
زادهء بی مثل علی العلا
پور رسول الاُممِ ممتحن
پور علی جلوهء یزدان، حسن
بر قُلَلِ عِلم عَلَم ها زدی
بر کتب حِلم رقم ها زدی
خواست دهد جلوه به حلمش حلیم
حلم ترا کرد نمایان حکیم
مدحگر حلم تو یزدان توست
عارف آن حضرت منّان توست
تا عَلَمِ حلمْ به عالم نشاند
زینت خود حلم از این شه ستاند
حلم خداوند ز حلمش عیان
صبر ازل در دلِ صبرش نهان
صابر خونین دل ایام غصب
ممتحن فتنهء حُکّام غصب
آب بقا از لب او جرعه کش
دست وفا نام ورا قرعه کش
ماه لقایان حریم ازل
دیده کجا چون تو مهِ بی بدل
ماه و فلک از تو شده در حیات
ای دو لبت آمِر مرگ و ممات
چشم تو ساقیّ ِ شراب طهور
مست دو چشمان تو حورِ قصور
بادیه پیمای تو موسای عشق
زندهء انفاس تو عیسای عشق
خاک تنِ قاطبهء مرسلان
بود همه بی نفسِ نفخِ جان_
لیک در آن عهد و زمان قدیم
ذکر تو تسبیح خدای کریم
ذکر تو شد زینت لب های جان
ذاکر مذکور شدی آن زمان
ذکر خدا ذکر و حدیث شماست
یاد شما یاد خدای علاست
ای نبوی گوهر و گنج گران
گنج تو از گنج گهِ شایگان
گوهر تو گوهر بحر ولاست
عاجز صرفش همه اهل ذکاست
حُسن ِ حَسَن حُسن خدای ازل
جلوهگهش جلوه گهِ بی بدل
حافظ اسرار علیم حکیم
مظهر رحمانی شاه رحیم
زادهء شیراوژنِ شیر خدا
صف شکنِ معرکه های بلا
صارم خونبارِ ولا پیشگان
قاطع اَذناب جفا ریشگان
دست علی وار به صفین ها
پنجهء شیرانهء روز وغا
گرد برآرنده سفیانیان
خاک کُنِ هیکل شیطانیان
منجلی از قدرت او مرتضا
حیدر کرّار، شه لافتا
تک یلِ موسی یدِ طالوت تن
بر سر فرعون صفتان تیغ زن
ای حسن ای زادهء خُلق عظیم
چون تو نیامد به جهان یک کریم
آنچه ز اموال که دادت خدا
دست تو بخشید ز جود و سخا
از کرمت مُکرَم یزدان شدیم
لایق مهمانی یزدان شدیم
از تو بُوَد کاخ کرامت جمیل
از تو شده نام سخاوت ثقیل
از کرمت گشت کریمان خجل
حاتم طی از کرمت منفعل
قاسم الارزاق کریمان تویی
قوت دهِ خوانِ لئیمان تویی
آنچه ز ارزاق در این خاک رُست
از اثر فضل تو ای پاک رُست
چونکه تویی پادشه عرش جاه
مسند یزدان به تو شد تختگاه
رحمت رحمانی رحمان پاک
از تو سرازیر شود روی خاک
کون و مکان جیره خور از خوان توست
سائل دیرینهء احسان توست
گاهِ کرامت به غلامان دین
عشق خودت بخش به جانِ (نگین)
- چهارشنبه
- 31
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 12:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مختار وطن پرست
ارسال دیدگاه