• یکشنبه 2 دی 03

 محمدرضا سروری

اشکم تاب دادم -(درون دیده اشکم تاب دادم به یادت لاله ها را آب دادم)

619

اشکم تاب دادم -(درون دیده اشکم تاب دادم  به یادت لاله ها را آب دادم)

اشکم تاب دادم

 

درون دیده اشکم تاب دادم   به یادت لاله ها را آب دادم

نگاه خیس چشمانم نهانی  شبانه هدیه بر مهتاب دادم

دل غمدیدة اندوه نشانم  نشـانه با نَمِ خوناب دادم

دو ابروی هلال خون نشانت   به هجران جلوة محراب دادم

******

چه شـب هایی که از درد جدایی

به هر غربـت سـرایی ناله کردم

نصیـب آسمـان هـا در عزایـت

فغــان و آهِ  بـا دنبـالـه کـردم

چه ایامی که با حسـرت نشینـی

لـبِ خشکیـده تر با ژالـه کـردم

سـرم با چوبـة مَحمل شکستـم

دلم صـدپاره چون آلالـه کـردم

 

درون دیده اشکم تاب دادم   به یادت لاله ها را آب دادم

******

تو رفتـی خاطـراتت مانده بر جا

فضـای سینـه ام را  می گُـدازد

شمیـم لحظـه های با تو بـودن

هنـوزم شـامـه ها را می نـوازد

گـذار دل بـه کـوی دیـده افتـد

لـوای غـم به چهـره می فـرازد

کـه با یـاد تو در پهنـای سینـه

تمـام تـار و پـودم نیمـه سـازد

 

درون دیده اشکم تاب دادم   به یادت لاله ها را آب دادم

******

نگاهـم بر نگاهـت مانـده باقـی

به وقت سر نهـادن زیر شمشیـر

درون قـاب دیـده می درخشـی

چنـان پـرواز خونیـن با پَرِ تیـر

تو را می دیدم و می مُردم از غم

ز دشمـن می رسید آوای تکبیـر

خدا دانـد چه حالی شـد درونـم

به روی نِی مرا دیـدی به زنجیـر

 

درون دیده اشکم تاب دادم   به یادت لاله ها را آب دادم

******

به یادت این چَهَل منزل که رفتم

 گِل صحرا به اشک دیده ، تر شد

زمیـن دل وا نمود و آسمـان لب

چه غمگینانه شب ها بی تو سر شد

یتیـم داری خرابـه شـام ویران

شبـانه دیـده ها بر تشت زر شد

چه گویم تا نسـوزی مثل زینـب؟

چهِـل دفعـه دلـم زیر و زبر شد

 

درون دیده اشکم تاب دادم   به یادت لاله ها را آب دادم

******

در آن محفـل که ضـرب تازیانـه

نثـار سینـه هـای آتشیـن بـود

تسـلّای دل بـی تـاب و خستـه

نگاهـی از سرِ نِی بر زمیـن بـود

امیـد کـاروانــی دلشـکسـتـه

رسیـدن کربـلا در اربعیـن بـود

زیـارت نامـه می خوانم کنـارت

کـه اوج آرزو هایـم همیـن بـود

 

درون دیده اشکم تاب دادم   به یادت لاله ها را آب دادم

******

درون دیـده ها با اشـک خونیـن

گُـلِ گلگـونـه می شـد آبیـاری

سرشک غصه بود و آه و حسرت

که هر دم بر زمین می گشته جاری

نه یاری بر کمـک می آمد آن جـا

نه سـرداری برای دسـت یـاری

بـه یـادت لالـه هـا را آب دادم

عجـب بر پا شد از آن لاله زاری

 

درون دیده اشکم تاب دادم   به یادت لاله ها را آب دادم

******

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 17:4
  • نوشته شده توسط
  • نخل بی سر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 5.35 MB
تعداد بازپخش 7
تاریخ بارگذاری یکشنبه 4 مهر 1400 13:35

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران