از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیئتی
از نامه های اهل محل کوله ها پر است
بر شانه می بریم چه بار امانتی!
سینی به سر نشسته پر از التماس و اشک
طفلی که نیست هستی او غیر شربتی
هر خانه موکبی است که بیتوته گاه ماست
بر روی ما گشوده شده باب رحمتی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه شورش است... چه شوق زیارتی
کم نیست بغض های گره خورده بر ضریح
اما به غیر اشک نداریم حاجتی
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1400
- ساعت
- 10:43
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
علی اصغر شیری
ارسال دیدگاه