• پنج شنبه 1 آذر 03

 محمدرضا سروری

امان از زهر انگور -(نه تیر و دشنه خوردم نه طفل تشنه بردم امان از زهر انگور)

995
2

امان از زهر انگور -(نه تیر و دشنه خوردم  نه طفل تشنه بردم  امان از زهر انگور)

امان از زهر انگور

نه تیر و دشنه خوردم     نه طفل تشنه بُردم     امان از زهر انگور

به تیـغ کینـه مُـردم   ز نامـردان فسُـردم    امان از زهر انگور

نه دل بر دون سپردم   به حیله میوه خوردم    امان از زهر انگور

******

نه تیری خورده بر چشمم، نه شمشیری به دستم

نـه در زیر عمـود کیـن ، جبینـم را  شکستم

نه در باران سـر نیـزه ، بدن از هم گسستـم

 

ولی آتـش فتـاده در وجودم

که می سوزد تمام تار و پودم

ز خنجر بدتر است این زهر انگور

سر و رخساره از این رو کبودم

نه تیر و دشنه خوردم   نه طفل تشنه بُردم  امان از زهر انگور

******

نه طفل تشنه ای دارم، که داغش سینه سوزد

نه در منـزل صغیـری تا ، به راهـم دیده  دوزد

نـدارم خیمـه تا دشمن ، از آن آتـش فـروزد

 

جـوادم آن عزیـز  بی قرینه

کنـار اهـل بیتـم در مـدینه

اگر سوزد دلم در شعلة زهر

ولی یادش کنون دارم به سینه

نه تیر و دشنه خوردم   نه طفل تشنه بُردم  امان از زهر انگور

******

نه بر روی سنـان رفتـم ، نه در زیر کمـان ها

نـه بـر روی جگـر دارم ، فـراق نـوجـوان ها

نه خورشیـد عطـش تابـد ، به اوج آسمان ها

 

ولی در دست مـأمون پلیدم

که گوئی زیر شمشیر یزیدم

دوروئی نانجیبی  کینه توزی

دمادم پیش این دون مایه دیدم

نه تیر و دشنه خوردم   نه طفل تشنه بُردم  امان از زهر انگور

******

نه غُل بر دست و پا دیدم ، نه شلاقی به رویم

نه سنگ و چوب و خاکستر ، به هر وادی به سویم

نه در پیـش دو چشمـم ، رأس بابا و عمـویم

 

گه رفتـن به یـاد نینـوا بود

به یاد کشته های سرجدا بود

بگو ای سروری این جمله بسیار

رضا بر داده های حق رضا بود

نه تیر و دشنه خوردم   نه طفل تشنه بُردم  امان از زهر انگور

******

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 12:27
  • نوشته شده توسط
  • نخل بی سر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران