• دوشنبه 3 دی 03


زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان

505
2

زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان
چهره ات شد زرد و زار و بی تکلّم شد زبان

گر گفتی! از نفس هایت حرارت می وزید
سینه ات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان

کینهٔ دیرینه دارند از حسن ها(ع) زهرها
مجتبی با عسکری فرقی ندارد آنچنان

یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست
رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان

لحظه های آخرت خود را رساند و بوسه زد
هر دو دستانِ تو را با اشک های بی امان

دستهای سرد تو در دست هایش لمس شد
جان سپردی! شد محمدمهدی ات صاحبزمان(عج)

شد امام المنتقم صاحب-عزایِ داغ تو
شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران

جان سپردی خوب شد در خانه...دور از آفتاب
خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایه بان

پیکرت تشییع شد آقا نماندی بی کفن
با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان

راستی نامت حسن(ع) بود و خدا را شکر که
سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان

حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار
هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران

عاقبت می میرم از داغ بقیع بی حرم
از غم ِ آن مادری که شد مزارش بی نشان!

  • پنج شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 11:13
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران