از شعف از شوق سرشارم، ندارم غصه ای
خوب شد حالِ بد و زارم، ندارم غصه ای
قرعهٔ فالم به دست صاحبِ «بخشش» رسید
یاورم شد! بخت شد یارم، ندارم غصه ای
نورِ چشم ضامن آهو شد امشب ضامنم
شد سبُک از معصیت «بارم»، ندارم غصه ای
تا سحر در فکر لطفش میروم تا کاظمین
با دلی آرام بیدارم، ندارم غصه ای
دوستش دارم! به دست مهربانش بارها
برطرف شد بغضِ بسیارم، ندارم غصه ای
با دعایش مشکلاتم یک به بک حل میشود
پس اگر گاهی گرفتارم؛ ندارم غصه ای
سائلم آنجا که حاجت را نگفته میدهد
گرچه مدیون و بدهکارم، ندارم غصه ای
در دو عالم بر سرم هر چه بلا نازل شود
تا جواد إبن الرضا(ع) دارم، ندارم غصه ای!
- پنج شنبه
- 21
- بهمن
- 1400
- ساعت
- 13:23
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه