• دوشنبه 14 آبان 03


لحظه ای نگذشت، دیدند بین دستانش سر است

447

خوش به حال آن دلی که بین روضه مضطر است
حضرت زهرا خریدارش به روز محشر است
روز محشر چشم ها گریان شود، جز آن دو تا
چشم گریانی که از یاد غم آقا تر است
قطره های اشک را حتما خدا عزت دهد
قطره اش از هر چه اقیانوس باشد برتر است
وقت روضه، وقت گریه، لحظه ها عرفانی است
پس دعا کن چون اجابت بی گمان پشت در است
ما به جز گریه برای او چه سودی داشتیم؟!
خوب اربابی است آن مولا که فکر نوکر است
هر چه گریه کرده باشی باز هم گریه کم است
آن کسی که گریه کن بوده، یقیناً خواهر است
-
ناله زد واحمزتا ... شد مثله مثله جان من
شد نفس هایش بریده، لحظه های آخر است
ناگهان شمر آمد و گرد و غباری شد به پا
لحظه ای نگذشت، دیدند بین دستانش سر است

  • پنج شنبه
  • 21
  • بهمن
  • 1400
  • ساعت
  • 19:0
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران