مجتبی چون در صبوری مُمتحن گردیده بود
مظهر صبر خدا قلب حسن گردیده بــود
مرد غیرتمند را، صلح است با دشمن گران
زاده حیدر چه مشكل ممتحن گردیده بود
در میان خانه هم ایمن نبود از دشمنان
بی كسی بنگر غریب اندر وطن گردیده بــود
جعده چــون جغدی بِسروِ خانه زهرا نشست
خــار بنگر، همنشین یاسمن گردیده بـــود
آب آشامیدنش را جعده زهر آلود كرد
آب، همچو آتش از آن فتنه زن گردیده بود
تا كه زهرش كارگر شد طشتی از زینب بخواست
چـــــون پر از خون جگر حلق و دهن گردیده بود
گـــــــــر حسین از تشنگی می سوخت اما یا حسن
جــــــــــــــــرعه آبی بجانت شعله زن گردیده بود
آه بـــــــــــــــــر زینب كه بعد از مادر و جدّ و پدر
بـــــــــــار دیگر خانه اش بیت الحزن گردیده بود
چـــــــــــــــونكه می بردند جسم مجتبی سوی بقیع
تــــــــــــــیر دشمن زیب تابوت و كفن گردیده بود
[حسان]
- جمعه
- 15
- دی
- 1391
- ساعت
- 19:52
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه