تیغی آمد بر سرم،بابِ رجا شکل گرفت
آخرش رفتنم از دارِ فنا شکل گرفت
سالها..منتظرِ لحظه ی پرواز شدم..
سحرِنوزدهم..شکرِ خدا شکل گرفت
تیغِ بی رحم زد و فرقِ مرا منشق کرد
شوقِ بسیار در این حال و هوا شکل گرفت
موسمِ وصلِ منِ خسته ..مهےامے شد ..
موسمِ وصلِ من و خیرِ نسا شکل گرفت
سالها غصه ے صدیقه ے اطهر خوردم..
به. نظر آرزوے شیر خدا شکل گرفت..
نیست. در زانوے من تاب و توانے هرگز
ضعف و افتادگیِ محض ..چراشڪل. گرفت.
پُرشده کاسه ے چشمان تر از خونِ سرم
فاطمه گفتم و انگار کمے زمزمه ها شکل گرفت
- چهارشنبه
- 31
- فروردین
- 1401
- ساعت
- 14:46
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه