به غیر مهر و محبت چه دیده ای برگرد
کبوترانه چرا پر کشیده ای برگرد
تمام عمر قدم در ره خطا زده ای
به جز تباهی و ذلت چه دیده ای برگرد
اگر چه عبد من آلوده و سیه رویی
کجا ز رحمت من دل بریده ای برگرد
چرا اسیر شب تیره ی گنه شده ای
اگر که چشم به راه سپیده ای برگرد
هوای نفس تو را می برد به سوی جهیم
«ز برزخی که خودت آفریده ای برگرد»1
چقدر فاصله داری میان خود با من
نفس بریده شدی بس دویده ای برگرد
دوباره تشنه ی لاتقنطوی ...من شده ای
همیشه از می رحمت چشیده ای برگرد
ره انابه و توبه به روی تو باز است
اگر که میوه ی ممنوعه چیده ای برگرد
خدای توبه پذیر توام کجا رفتی
اگر به آخر خط هم رسیده ای برگرد
پرندگان مهاجر تمام برگشتند
تو هم به همره آنان پریده ای برگرد
«وفایی»از چه ز درگاه من گریزانی
صدای دعوت من را شنیده ای برگرد
- یکشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1401
- ساعت
- 17:27
- نوشته شده توسط
- احسان مشفق
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه