• دوشنبه 3 دی 03


مناجات در شب قدر -(نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم)

805
-1

نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم
برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم!
خدا،خدا نکنم پس بگو چکار کنم
ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم

دوباره بنده‌ی بی بند و بار برگشته
گدای بی سر و پا..،شرمسار برگشته

قبول..،بال و پرم درخور پریدن نیست
هنوز روحِ من از جنس پرکشیدن نیست
اسیر‌نفس‌شده..،بنده‌ی رسیدن نیست
دلِ شکسته ی من لایق خریدن نیست

اگرچه عمر سراسر تباه آوردم
ببین..،به مرحمت تو پناه آوردم

به سویت آمده‌ام دردِ من گرفتاری‌ست
به گریه آمده‌ام اشک چشم من جاری‌ست
به توبه آمده‌ام ، توبه‌ای که تکراری‌ست
ببخش،لحن دعاهای من طلب‌کاری‌ست

در آتشت چو بیندازی‌ام سزاوارم
میان شعله بگویم که دوستت دارم

همیشه عبدِ خطاکارِ نابلد بودم
به پیش جوشش لطفَت شبیه سد بودم
همیشه آنکه اطاعت نمی کند بودم
برای صاحب امرم مطیع بد بودم

چگونه از غم هجرت نمرده ام آقا
به درد فصل ظهورت نخورده ام آقا

شبیه تو -خودمانیم- نیستیم همه
بدون تو به‌‌نظر خوب زیستیم همه
برای وصل تو تنها گریستیم همه
به انتظار تو باید بایستیم همه

به صبح صادق دنیا سلام باید کرد
برای حضرت قائم قیام باید کرد

به وقت فتنه ی شب،مثل نور باید بود
فقط نه شور که اهل شعور باید بود
میان معرکه مردی غیور باید بود
در این زمانه ز جنس ظهور باید بود

رفیق! این همه غفلت سرِ قرار بس است
برای آمدن یار..،انتظار بس است

خطوط قرمز شیعه شعاع باور ماست
دعای زینب کبری همیشه سنگر ماست
حدود حبّ علی حدّ مرز کشور ماست
هرآنکه هست علی‌دوست پس برادر ماست

مدافعان حرم یک عقیق گُل‌ گون‌اند
نگین لشکر عشّاق فاطمیّون‌اند

هنوز روز خوش کوفیانِ عاشوراست 
هنوز مقصد اصلیِ مُسلمین حیفاست
هنوز پرچم فتح المبینِ حق بالاست
هنوز در رگ ما خون حاج‌قاسم هاست

اگرچه دست علمدار ما جدا شده است
به برکتش چقدر مرد رزم پا شده است

به گوش مَکر خروشی به رنگ شیون ماست
به روی پیرُهن حیله ردِّ سوزن ماست
به غِیر رو نزدن..،این شعار میهن ماست
تلاش دشمن ما..،ناامید کردن ماست

علاج هجمه ی این فتنه دوری است ای دوست
کلید رفع موانع صبوری است ای دوست

به چند قطره نده اشتیاق دریا را
میان روضه بیارید لشگر ما را
زمان گریه پسر دید کِیف بابا را
خدا زیاد کند نسل سینه زن ها را

اگر قرار بر این شد پدر شود نوکر
چه خوب صاحب چندین پسر شود نوکر

همیشه خیر مرا از خدا تقاضا کرد
دعای مادرم آخر که کار خود را کرد...
خودش نشست کناری..،مرا تماشا کرد
مرا اسیر علیّ و فقیر زهرا کرد

محبت علی و فاطمه خرید مرا
به روضه نان حلال پدر کشید مرا

به جسم مرده دمیده که جانمان بدهد
برای بردن نامش زبانمان بدهد
حسین گفته سه‌ساله..،تکانمان بدهد
قدم قدم حرمش را نشانمان بدهد

مخواه جان رقیه که غرق غم باشم
فقط اجازه بده اربعین حرم باشم

برای بندگی‌ام راه و چاه می خواهم
به زیر سایه ی قرآن پناه می خواهم
به گریه ام نظری کن..،نگاه می خواهم
لباس نوکری از دست شاه می خواهم

کسی به غیر علی رهنمون و پیرم نیست
به غیر شاه نجف هیچ‌کس امیرم نیست

بگو چه کار خوشی که رقم نزد مولا
به جز مسیر خدایش قدم نزد مولا
به غیر قله ی ایمان علم نزد مولا
بمیرم آن همه غم دید و دم نزد مولا

میان کوچه به زخم دلش نمک می خورد
چگونه فاطمه از چل نفر کتک می خورد!

  • چهارشنبه
  • 7
  • اردیبهشت
  • 1401
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران