در مدح تو بايد كه ببنديم دهان را
وقتي كه بريدند اديبانه زبان را
بازار سر زلف تو از بس كه شلوغ است
انگشت به لب كرده زليخا صفتان را
وصف مژه ها و خم ابروت مرا كشت
زحمت نده صياد دگر تير و كمان را
با تكه كلافي به وصال تو رسيدم
زهرا به حسابم زده اين سود كلان را
تا سفره ي احسان كرم خانه تان هست
سائل نخورد ثانيه اي غصه نان را
ما بهتر از اين روضه بهشتي نشناسيم
بهتر كه بچسبيم همين نقد جهان را
با طشت نگو كوچه ي غم خون جگرت كرد
ترسم كه به زينب برساند جريان را
"وحيد قاسمي"
- شنبه
- 16
- دی
- 1391
- ساعت
- 11:22
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه