• شنبه 26 آبان 03


ای آنکه سحرگاه ِ من و صبح سپیدی

431

ای آنکه سحرگاه ِ من و صبح سپیدی
عمریست نشستم سر راهت به امیدی

گمکردهٔ راهم! شدم از مقصد تو دور
نوری برسان...وضعیتم را که تو دیدی...

هستی نوهٔ ضامن آهو و به رٱفت
بی وقفه به دادِ منِ بیچاره رسیدی

خوردی نمک و نانِ جواد إبن رضا(ع) را
با لطف و کرم آبرویم را تو خریدی

هر آن شدی از ذات خداوند لبالب
هر بار که بر معصیتم پرده کشیدی

آیات تو را خواندم از آنروز که گفتند
همنام علی(ع) هستی و قرآن مجیدی

یا حضرت هادی الائمه(ع) چه کنم که؟!
دربارهٔ من یک خبرِ خوش نشنیدی

یکبار نشد نذر تو درگیر شوم با
نفْسی که نشان داده به من فسق و پلیدی

غافل شدم اما به خدا عشقِ تو دارم
سوگند به میلاد تو در این شبِ عیدی

خوشحال کن این سائلِ محتاج حرم را
با برگ براتی شده...یا وعده وعیدی!

  • پنج شنبه
  • 23
  • تیر
  • 1401
  • ساعت
  • 17:16
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران