• جمعه 2 آذر 03


فال من ، دلگویه با امام عصر ارواحنا فداه

596

گذشت بوی زلف او ، نیمه شب از خیال من

نشست در نگاه دل ، دلبر خوش جمال من

گندم روی یار را دانه به دانه چیده ام

کیست چنین به خوبی، مه رخ بی مثال من

صبح و شبم به ذکر او، لحظه به لحظه فکر او

می گذرد به یاد او، هفته و ماه و سال من

عقل سماع می کند تا برسد به درک او

فهم خصال او کجا؟ کودک خردسال من!

گرچه صحیحه یا حسن، از حسناتش آورم

خصم جدال می کند در سند و رجال من

نیست قبال خنده و نیست وزان لعل او

هستم و هست آل من، عِرضم و جان و مال من

چون که به می سرا روم شیخ نهیب می زند.

من مِی میمنه خورم، تا شود اعتدال من

وعده ی شهد وصل را داد یکی سحرگهی

لیک به محنت عاقبت، خورد گره وصال من

-

محنت وصل را نگو، خون چکد از بیان، ولی

شکّر درد را کنون بشنو ز شرح حال من

من که هوای صلح با چشم سیاه داشتم

لیک به تیغ ابروان، آمده او قتال من

صید کند مرا و پس خوب نظاره می کند

خنده کند به حالت خسته و انفعال من

پای دویدنم نشد در طی جاده تا به او

گریز می کند زمن ، شاهد چون غزال من

بر در خانقاه او ، مست دمی که می رسم

ساقی می به دست من، می شکند سفال من

بار فراق را نگو، بار وصال هم مگو

یک نظر اعتنا نما،قامت مثل دال من

بی ثمرم که باغ جان، حاصل با بها نشد

کیست خَرد ز من کمی، میوه سبزِ کال من

حافظ اگر ببیندم ، دست برد به یک غزل

قافیه «آه» می کشد، بهر بیان فال من 

فهم نمی کند کسی ، لذت عاشقانه را

بی خبر از کمال او، طعنه زند به حال من

 

25 خرداد 1401

  • چهارشنبه
  • 29
  • تیر
  • 1401
  • ساعت
  • 11:49
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران