با همین بار گناهانی که حالم را گرفت
باز دیدم دست من را مادرش زهرا گرفت
سجده بر تربت، همیشه آبرویم داده است
پیش این و آن، سر من را حسین بالا گرفت
من نمیدانم چه شد فوراً شفیعم شد حسین!؟
من نفهمیدم چگونه از خدا امضا گرفت
کم نباید خواست از آنکس که ارباب همه است
قطره باید بود، اما دامن دریا گرفت
رزق ما را مثل زائرها، خودش تقسیم کرد
در حسینیه برای نوکرانش جا گرفت
یک سماور جوش خورد و صد رفاقت جوش خورد
کار ما سینه زنان دور همین آقا گرفت
گریه بین روضه بر هر درد بی درمان دواست
مستی میخانه اش در خانه ها هم پا گرفت
بندگی، طیّ طریقت در مسیر کربلاست
زندگی زیر همین پرچم فقط معنا گرفت
آنقدر آقاست که در قبر، مهمان همه است
آنقدر آقاست، ما را از دل دنیا گرفت
صورت من را بچرخان سوی باب القبله اش
چون برات جنتّش را باید از آنجا گرفت
کاش روی نیزه ها می ماند و سنگش می زدند
آن سر صد پاره بین تشت زر ماءوا گرفت
چوب بر روی دهان قاری قرآن زدند
دخترش دید و شبانه بوسه از بابا گرفت
- چهارشنبه
- 5
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 16:13
- نوشته شده توسط
- مرتضی رئوف حجار زرین
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه