آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم
آفتابی نیست بعد از تو هوای صورتم
شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده ها
رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم
از دو چشم خود فرات و دجله آخر ساختم
تا کمی لب تر کنی در کربلای صورتم
بسکه دنبال سرت افتان و خیزان آمدم
مانده روی خاک صحرا رد پای صورتم
با عمو حرفی نزن از بس که سیلی خورده ام
مانده روی دست های زجر جای صورتم
مردم از دلتنگی ات بابا مرا محکم ببوس
بوسه با اینکه ضرر دارد برای صورتم
صورت زخمی اگر که باب میل بوسه نیست
گیسوانم را نوازش کن به جای صورتم
آه بگذارم پدر این بار با این وضعیت
دست هایی که نداری را کجای صورتم
.
شاعر:حجت سیادت
- یکشنبه
- 9
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 10:6
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه