• سه شنبه 15 آبان 03

 سید پوریا هاشمی

ورود کاروان به کربلا (شب دوم) -( ای حضرت غریب من ای آشنای من)

485


ای حضرت غریب من ای آشنای من
ای کعبه معظمه ی کربلای من

زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من

هرجا تویی بهشت معلای زینب است
صحرا و خانه فرق ندارد برای من!

خون تو با اسارت من‌ جلوه میکند
پس انتهای توست همان ابتدای من

تا شیرهای آل علی دور زینب اند
کرببلاست مرکز دولت سرای من

حالا نبین برای تو فریاد میکنم!
همسایه لحظه ای نشنیده صدای من!

گفتی قرار گریه کنان است این زمین
خرج تمام گریه کنانت به پای من!

عباس! خیمه را بغل خیمه ام بزن
هرجا که میروم تو بیا از قفای من

زینب علی ست هیچ نمی‌ترسد از بلا
گیرم به کوچه ها برسد ماجرای من

امروز که به شانه تو تکیه میکنم
روز دهم چه میشود اینجا خدای من..

وقتی که نیزه ها به تنت سجده میکنند
تا عرش میرود شرر وای وای من

بگذار تا که ذبح شوم‌ من به جای تو
با بچه ها برو به مدینه به جای من

عالم اسیر سفره ی خیرات زینب است
نان بیات کوفه نباشد غذای من

لعنت به نیزه های میان گلوی تو
لعنت به خنده ها وسط گریه های من

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران