ای گلِ یاسِ شده پرپر سلام
ای زِ دو عالم سرِ ، بی سر سلام
ای که ز فیضت دو جهان زنده است
نور رُخت بر همه تابنده است
شور و صفای دلِ دلدادگان
خون خدا سرور آزادگان
جاذبه را اولی و خاتمه
جان منی ای پسر فاطمه
با دلِ پر سوز سلامت کنم
هر شب و هر روز سلامت کنم
مونسِ درگاه ربوبی تویی
منشاء هر نیکی و خوبی تویی
دست نبی شانۀ گیسوی توست
جای لبش بین دو ابروی توست
نور الهی ز رخت منجلی
هستیِ زهرا و امید علی
ای که حریمت حرم کبریاست
آرزویم دیدن کرببلاست
عشق تو آیین و سرشت من است
کرببلای تو بهشت من است
ای به غم عالمیان غمگسار
لحظۀ مُردن به سرم پا گذار
عاشورا اوجِ سرافرازیت
کرببلا صحنۀ جانبازیت
می کند اسلام به تو افتخار
زآنکه گرفته است ز تو اعتبار
کیست چو تو رَه به شهادت بَرَد
در ره اسلام ز خود بگذرد
کیست شبیه تو چنین سر دهد
قرصِ قمر چون علی اکبر دهد
آتش و یک باغ کجا دیده اند
مثل چنین داغ کجا دیده اند
چلچله ها از حرمت پر زدند
پیش دو چشمت همه پرپر زدند
زخم زبان بر دل تنگت زدند
تیغ و سنان ، دشنه و سنگت زدند
در حرم تو شرر انداختند
بر بدن اطهر تو تاختند
ظلم به این گونه روا بود کِی؟
ماه که دیدست به بالای نِی؟
کرببلا از دو لب آن امام
داشت برای بشریت پیام...
سر چو تو بر خنجر دشمن دهی
بِه که به ذلت ، تو دمی تن دهی
- یکشنبه
- 23
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 14:55
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه