خنده بر رخت اسارت به تن ما نکنید
قامت فاطمه خم زین غم عظما نکنید
پیش چشمان ابالفضل و حسین و اکبر
سربازار مرا غرق تماشا نکنید
محمل دخترکی را که پدر داده زدست
روبرو با سر ببریده بابا نکنید
شیر خوارست بیایید کمی رحم کنید
نیزه را اینهمه در حنجره اش جا نکنید
پای تاول زده کودک سیلی زده را
با کشیدن به روی خاک مداوا نکنید
سر گهواره و مشک و الم و انگشتر
بین هر رهگذری خون به دل ما نکنید
هر چه کردید بماند وسط بزم شراب
قامت عمه سادات دگر تا نکنید
گره ای که زده زینب به سر هر معجر
مرد باشید و دگر این گره را وا نکنید
شاعر:ابراهیم میرزایی
- پنج شنبه
- 27
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 8:45
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه