بخاطر تو چهل سال محتضر بودم
به یاد تشنگی ات یک جهان شرر بودم
عمامه ام همه اش سوخت بعد سر هم سوخت
ز بام آتشی آمد که بی خبر بودم
غم قضیه ناموسی است در دل من
امان ز لحظه تلخی که در گذر بودم
به خواهرم زن رقاصه ای جسارت کرد
تو حق بده به من اینقدر خون جگر بودم
همان زمان که غلامی کنیزی از ما خواست
میان حلقه آهن شکسته پر بودم
- شنبه
- 29
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 9:28
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه