چه مصیبت های عظمایی کشیدم بین راه
هربلایی را به جان خود خریدم بین راه
می رود منزل به منزل کاروان با اضطراب
هیچ می دانی گل زهرا چه دیدم بین راه
داخل هر شهر از بهر تماشا آمدند
مثل یک شمعی خدایی که چکیدم بین راه
از من بی خانمان چیزی نمانده غیر پوست
بس که الفاظ رکیکی را شنیدم بین راه
این اسارت هم بلای خانمان سوزی شده
گاه گاهی جامه ی صبری دریدم بین راه
دخترت افتاد از ناقه به صحرای مخوف
در نبود او زجان خود بریدم بین راه
زجر خیلی زد گلت را با قساوت یا حسین
گرچه که من ناز او خیلی کشیدم بین راه
دل شکسته بود این زهرای کوچک از همه
از غم این دخترت آخر خمیدم بین راه
راه شامات است دارد ماجراهایی عجیب
غیر زیبایی در این وادی ندیدم بین راه
- شنبه
- 29
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 17:23
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه