دیده اند انگار عمری با خدا مانوسها
در پس نام تو، "یا صبوح" و "یا قدوس"ها
در نگاه عالمان شهر، ما دیوانه ایم
درد عشقت را نمی فهمند جالینوسها
ما عجم ها چاکرت هستیم، ای شاه عرب
ای به قربانت سیاوش ها و کیکاووسها
باز هم همسنگ با یک قطره از خونت نشد
گریههامان گرچه شد هم قدر اقیانوسها
از همان ساعت که با سر از کلیسا رد شدی
نام تو برخواست در هر ساعت از ناقوسها
خیمه هایت سوخت؛ دلها سوخت؛ دنیا دود شد
سوخت در این شعله ها بال و پر ققنوسها
زیر و رو شد آسمان؛ غوغای محشر شد زمین
تا به عرش افتاد رد چکمهی منحوسها
آه! یا غیرت! کجایی؟ تا ببینی بعد تو
گشت ناموست اسیر دست بی ناموسها
- یکشنبه
- 30
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 9:36
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
سید محمد حسین حسینی
ارسال دیدگاه