به چشم خود دیدم تمام اشرار را
به چشم خود دیدم سر پدرم را
عمو عباس مهربان داشتم ولی چ حیف
به چشم خود دیدم تیر بر چشمش را
تا حالا ندیده بودم که عمه ام پا برهنه باشد ای وای
با چشم خود کتک خوردنش راهم دیدم
من زین العابدینم وارث الحسین
ولی نشد دفاع کنم ازمعجر خواهر حسین
باور نمیکنم که بضم شرابی بود
باور نمیکنم که جای حرامی بود
تا زه از همه داغ تر حرمله و سنان همسفر مان بود
باور نمیکنم که ان همه بد دهانی بود
به پیش چشم با چشمان هیز چشم چرانی بود
رقیه سکینه بچه های اهل حرم به جای غذای خوب
نان خشک و لگد تازیانه بود
شاعر:مهرداد جوادی
- دوشنبه
- 31
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 10:5
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه