از رنج و محنت، کشتند ما را
با هتک حرمت، کشتند ما را
در ازدحامی قوم حرامی
از روی فرصت کشتند ما را
در آتش و دود، دروازه ای بود
ساعت به ساعت، کشتند ما را
هرکس که آمد سنگی به ما زد
اینها به نوبت کشتند ما را
سر را نبردند قدری جلوتر
نزد رعیّت، کشتند ما را
دُر بود و میریخت از دیده هامان
بهر غنیمت کشتند ما را
شد رستخیزی...آه از کنیزی
ای کوه غیرت! کشتند ما را
مداح ناگاه از خیزران گفت
در بین هیئت...کشتند ما را
- دوشنبه
- 31
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 14:9
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مسعود یوسف پور
ارسال دیدگاه