تا ابد من زیر دین مادرت هستم حسین
لطف زهرا بوده الآن نوکرت هستم حسین
نوکرت عباس باشد، میکنم این اعتراف
نوکرت نه ، من سیاهی لشگرت هستم حسین
مستی مِی میپرد آخر ز جان مِیگسار
من همیشه مست جام کوثرت هستم حسین
هرکسی را عشق لیلایی به صحرا میکشد
من که سرگردان کوی اکبرت هستم حسین
روسیاهم خوب میدانم ولی ردم مکن
از طفولیت گدای این درت هستم حسین
از همان اول مرا مادر سپرده بر شما
از همان روزاست که دوروبرت هستم حسین
...
با چه حالی بر در خیمه رسیدی از فرات
اشک ریزِ آن وداع آخرت هستم حسین
من نمیفهمم چه شد بر جسم تو در قتلگاه
دائماً در فکر رأس و پیکرت هستم حسین
خنجر کندی شنیدم ذبح را دشوار کرد
اشک ریزِ پاره های حنجرت هستم حسین
زینبت که پیر شد آنجا به روی تل،ولی
من به فکر زخم گوش دخترت هستم حسین
من به دنیا آمدم تا اشک ریزم در غمت
“زائری” با دست خالی بردرت هستم حسین
- شنبه
- 5
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 9:13
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه