• دوشنبه 3 دی 03


مصائب شام -( منم زينب که برجان آذرم ريخت )

329


منم زينب که برجان آذرم ريخت 
 فلک اسپند غم بر مجمرم ريخت

نهال باغ توحيدم که اين سان 
 خزان جور و کين، برگ و برم ريخت

من آن طفلم که خوناب از دو چشمش 
 زداغ مرگ زهرا مادرم ريخت

سپس درکوفه درمحراب مسجد 
فلک گَردِ يتيمي برسرم ريخت

به يثرب مجتبي مسموم کين شد 
به جان در آن مصيبت اخگرم ريخت

منم طاووس زرّين بال يثرب 
 که درکرب وبلا بال و پرم ريخت

به خاک تيره هفتادودو پيکر 
 ز کين، ياران از گل بهترم ريخت

ز جور حرمله در پيچ و تابم 
 که تيرش، خون حلق اصغرم ريخت

کماني شد قدم در کوفه و شام 
به سر بس سنگ از بام و درم ريخت

تنم مانند ني شد زرد و لاغر 
شرار طعنه بس بر پيکرم ريخت

منم پروانه شمع شهادت 
 که بر فرق عدو خاکسترم ريخت

به «فولادي» عنايت کرد زينب 
 به ساغر آب حوض کوثرم ريخت

شاعر:حسن فولادی قمی

  • شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 9:48
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران