دنیا اینجور نمیمونه
سر بابام تُو تنور نمیمونه
آخر میاد تُو بغلم
موهامو شونه میزنه
رو پاش که میشینم میگه:
دختر من عشق منه
بابایی/کجایی/میشنوی/صدامو
نبودی/ببینی/سوزوندن/موهامو
بابا؛ موهام
بابا؛ چشمام
بابا؛ پاهام
نمیدونی چیکار کردن باهام
...................................
دنیا اینجور نمیمونه
خدا منو به بابام میرسونه
خدا بزرگه بخدا
نامردیا تموم میشه
آخر رو زانوی بابا
رقیه هم آروم میشه
بابایی/کجایی/به من هی/میخندن
دارن با/روسریم/دستمو/میبندن
بابا؛ موهام
بابا؛ چشمام
بابا؛ پاهام
نمیدونی چیکار کردن باهام
- چهارشنبه
- 9
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 9:6
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه