تا نذرِ ختمِ روضهی مادر تمام شد
چشمانتظار ماندنِ دختر تمام شد
وقتی که فرشِ دامنِ گلدار پهن شد
بر خارِ نیزهها سفرِ سر تمام شد
بیمارِ انتظار کشیدن شفا گرفت
امنیجیب خواندنِ مضطر تمام شد
آنقدر پر کشید دلش تا سر پدر
وقت عروج، بال کبوتر تمام شد
شیرینزبان قافله لکنت گرفته بود
دندان که ریخت، قندِ مکرّر تمام شد
دستش رسید روی رگِ غیرت پدر
جایی که کارِ کُندی خنجر تمام شد
یکقطره عمر داشت که آنهم به جای اشک
با شستشوی رأسِ مطهّر تمام شد
این مصحفِ شریف، که تنها سه آیه داشت
با سرنوشتِ سورهی کوثر تمام شد
- پنج شنبه
- 10
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 11:22
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه