بگو چه کار کنم که مرا دگر نزنی؟
بگو چه کار کنم ضربه ای به سر نزنی؟
زدی طعنه و سیلی و مشت، لگد دیگر
بر این تن و بدنِ خسته، بر کمر نزنی!
قسم به خالق عالم نمی کنم گریه
اگر به من لبه ی تیز آن سپر نزنی
نگفته اند به تو، که یتیمه دختر را
مقابل سر بر نیزه ی پدر نزنی؟
نزن دگر به ستوه آمدم ز فریادت
بگو چه کار کنم من، دگر تشر نزنی؟!
بگو چه کار کنم با غلاف شمشیرت
به بازو و سرِ من تو این قَدَر نزنی؟!
- پنج شنبه
- 10
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 11:44
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه