با اشک چشام با خیال صدات
من آب و جارو میزنم خرابه رو برات
دلتنگ توام میدونم که توام
دلت برام تنگ شده بابا فدای اون چشات
شبا تا خوده صبح بیدارم - خیلی درد دارم
ببین این لخته خونو - که شده گوشوارم
میدونی که سرم سنگینه - چشام تار میبینه
بیا که آغوش تو - واسه من تسکینه ۲
(جونم و گرفتن ؛ ذره ذره کم کم ۲
میدونم به موقع میرسی واسه کفن و دفنم)
داد از این جدایی ۳ بابایی وای از این جدایی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
مثل قدیما میکشی نازمو ؟
میخوام یواشکی بگم بهت یه رازمو
اون روزی که دستامو بسته بودن
دیدم توی بازار شام چادر نمازمو
بابا از روی نی میدیدی - برات قرآن خوندم؟
راستی میدونی از اون - شبی که جا موندم؟
توی تاریکی میترسیدم - مگه من چندسالَمْ؟
کاشکی که زجر نمیاومد - بابا جون دنبالَمْ ۲
(نایی من ندارم ؛ بسکه سیلی خوردم ۲
دیدمت روی نیزه بابا کاشکی که میمردم)
داد از این جدایی ۳ بابایی وای از این جدایی
- پنج شنبه
- 10
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 11:49
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
داود قاضی
ارسال دیدگاه