• پنج شنبه ۲۳ مرداد ۰۴


پیچیده امشب عطر بابا در خرابه

۴۶۴

پیچیده امشب عطر بابا در خرابه
بیتابم و افتادم از پا در خرابه

گفتم می آید! از همان اول برایش
فوراً گرفتم پیش خود «جا» در خرابه

آمد! ولی با «سر»...گرفتم از لبانش
گریان ترینِ بوسه ها را در خرابه

بوسیدم آن موی کم و خاکستری را
شد روضهٔ مکشوفه معنا در خرابه

پیشانی اش زخمی، گلویش تکّه تکّه
بد بر سرم آمد بلایا در خرابه

با دست لرزانم در آغوشَش گرفتم
میرفت آه و گریه بالا در خرابه

جانم به لب آمد نفس بالا نیامد
حیران شدم از کارِ دنیا در خرابه

چشمان خود را بستم و دق کردم آخر
یادِ نوازش های بابا... در خرابه!

  • پنج شنبه
  • ۱۰
  • شهریور
  • ۱۴۰۱
  • ساعت
  • ۱۹:۱۷
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران