غصه دارم در فضای سینه ام
من اسیر حمله های کینه ام
سوزم از زهر و لبم پر خون شده
تشتم از خون جگر گلگون شده
خون دل هایی که عمری خورده ام
پیر گردیدم ز بس آزرده ام
ماجراهایی که من خود دیده ام
آن چه بین کوچه ها شد دیده ام
شکر حق گویا دگر پایان شده
آخرین ساعات این هجران شده
حالیا دیگر از این جا پر کشم
جام وصل حق تعالی سر کشم
می روم از این دیار غم نصیب
می روم از این مدینه من غریب
گر چه از زهر جفا خونین لبم
من به یاد کربلا و زینبم
- شنبه
- 12
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 9:47
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه