باز از اشک مدد مي جويم
وادي عشق به سر مي پويم
توشه از خون جگر مي گيرم
وز دل خويش خبر مي گيرم
دست بر دامن پاکان زده ام
بوسه بر خاک نياکان زده ام
تا به مقصد برسانند مرا
آب کوثر بچشانند مرا
آب کوثر که اميد همه است
چشمه اش در قدم فاطمه است
مکه امشب چه تماشا دارد
که صفا از رخ زهرا دارد
امشب از ميمنت ميلادش
شده شمع دل هستي يادش
ياد او زنده کند دلها را
وصف او خيره کند دنيا را
وصف او معجز و کار ما نيست
قطره را حوصله ي دريا نيست
ذکر هر دلشده يا فاطمه است
اسم اعظم بخدا فاطمه است
آنکه آرام دل ياسين است
مدحش از منطق قرآن اين است
اي پيمبر به تو کوثر داديم
لطف اين بود که دختر داديم
دختري پاک و سراپا همه ناز
نک بپا دار به شکرانه نماز
دختري با نفس رحماني
کن به شکرانه شتر قرباني
تا بدانند همه دشمن و دوست
ابترت هر که بخواند ابتر اوست
جاودان نام تو زين دختر توست
کثرت نسل تو از کوثر توست
گوي با همسرت اي حامل نور
ما غفوريم و صبوريم و شکور
چون تو در ياري ما کوشيدي
داشتي هر چه به ما بخشيدي
ما هم احسان تو جبران کرديم
دامنت مهد امامان کرديم
خوبتر از همه چيزت داديم
هم چو زهراي عزيزت داديم
بتو داديم نگار خود را
همه ي دار و ندار خود را
حاليا اين تو و اين گوهر ما
اين تو اين فاطمه اين کوثر ما
مصطفي واسطه ي فيض مدام
که ز هر بنده بر او باد سلام
گفت زهرا گل زيباي من است
فاطمه پاره ي اعضاي من است
هر زمان عطر جنان مي جويم
دخترم فاطمه را مي بويم
شاعر:سید رضا موید
- یکشنبه
- 17
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه