گل پرپر، بیا مادر ،
سرم و بذار رو زانوت
بیا اما ، جون بابا ،
دستت و نگیر به پهلوت
من به آرزوم رسیدم
به سوی تو پر کشیدم
من همون جا جون دادم که
چادر خاکیت و دیدم
من غریبم من غریبم
من که تنها، بین غمها،
هی غم و غصه می خوردم
زهر کینه ، تو مدینه ،
اگرم نبود می مردم
این برام شد یه معما ،
که چرا تو اوج غمها
تو همش به من میگفتی
نگی از کوچه به بابا
کردم از غم، ناله هر دم،
دوست و دشمن شررم زد
خنده های قاتل تو ،
صد تا زخم بر جگرم زد
گوشه ی غریبی شد جام ،
کشیدن سجاده از پام
پیش چشمم روی منبر،
ناسزا گفتن به بابام
من غریبم من غریبم
اگه اون روز، روز پر سوز،
یکمی بودم بزرگتر
توی کوچه ، میشدم من ،
سپر تن تو مادر
میمیرم روزی هزار بار،
وقتی یادم میاد ای یار
بی هوا زد تو رو دشمن ،
با صورت خوردی به دیوار
- یکشنبه
- 13
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 10:51
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه